کیان کوچولوکیان کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه سن داره

خاطرات کیان

شیرین کاری

سلام ناناز مامان امروز می خوام از شیرین کاریات بگم که دیگه با این کارت دل مامانی رو بردی مامان هم نمیتونه سرکار طاقت بیار به همین دلیل با مدیرعامل مهربون شرکتمون صحبت کردم و با اینکه حضور تمام وقت من تو شرکت لازمه ولی موافقت کردن که برای یه مدت نیمه وقت بیام . نانازی من الان دیگه کامل به دو طرف برمی گرده ،من هم به خیال اینکه شما  فقط یه با ر قلط می زنی  گذاشتمت زمین تو پذیرایی و خودم رفتم آشپزخانه کارام رو انجام بدم که دیدم بعد از چند دقیقه صدای جنابعالی درومد وقتی نگات کردم از تعجب شاخ درووردم شما تا وسط اتاق اومده بودی و داشتی با پایه مبل بازی می کردی و چون پایه ها سفت بود صدات درومد تازگیا پسری هروقت کسی باهاش حرف می زنه د...
24 تير 1392

مسافرت

وبدین سان مارکوپولوی کوچولوی ما اولین مسافرت خود را در 58روزگی خود آغاز کرد و یه سفر به جنوب کشور رفت .شهرهایی که کیان کوچولو توش توقف داشت عبارتند از : خرم آباد،شوش دانیال ،شوشتر،دزفول،اراک،قم،اهواز اینم چندتا از همون عکساس که برات گذاشتم اینجا پارک دزفول و بابایی و آیدا جون و محمدامین نازم با کیان کوچولو بیا توادامه مطلب تا عکسای قشنگ کیان کوچو رو ببینی...   اینجا آسیابهای آبی شوشتره اینم پل کارون و کیان و دخترخاله جون اینم یه عکس خیلی قشنگ که از دلم نیومد تو وبلاگت قرار ندم کو چولوی مامان       ...
24 تير 1392

واکسن زدن

8خرداد برای دومین بار بردمت برای واکسن زدن یه کوچولو اولش گریه کردی ولی خیلی زود آروم شدی ،بعد ازاینکه آوردمت خونه با اینکه هر 4ساعت بهت قطره میدادم ولی بازم تب داشتی خیلی می ترسیدم و همش گریه می کردم شبا تا دیر وقت بیدار بودم و حوله خیس می کردم و میذاشتم رو اون دستو پای کوچولوت وقتی تبت پائین می اومد می خوابیدم و هر یک ساعت بیدار می شدم و تبت رو اندازه میگرفتم .... (راستی بار اول که واکسن زدی اصلا تب نکردی)   عسلکم به اندازه تمام هستی دوست دارم و برات آرزوی سلامتی می کنم....   ...
19 تير 1392
1